خانم سوزان مندوس استاد فلسفه سیاسی در دانشگاه یورک انگلستان؛ در پی یافتن دلیلی واقعا قانع کننده برای عدالتورزی در جهانی که پرسش از معنای زندگی در آن عمیقا و دائما مورد بحث است، کتاب «بیطرفی در فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق» را به رشته تحریر در آورده است تا در آن راهی میانه بیابد و با پیجویی استدلال اخلاقی فراگیر پلی به نظم سیاسی جامعه تکثرگرای لیبرال بزند.
این کتاب که با قلم خانم فاطمه سادات حسینی به فارسی بازگردانده شده و متن ترجمه توسط آقای دکتر محسن جوادی بازخوانی شده است، را انتشارات «کتاب طه» در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده است.
نویسنده در این کتاب با هدف نشان دادن اینکه دغدغههای جانبدرانه در واقع دغدغههایی است که به زندگی محتوا بخشیده و آن را در خور زیستن میکند، در چهار فصل به تشریح بیطرفی در فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق میپردازد. آن فصول عبارتند از:
۱- بیطرفی در فلسفه سیاسی؛
۲- تقدم اخلاق بیطرفانه؛
۳- اجرایی کردن اخلاقیات؛
۴- بیطرفی و سازگاری.
هدف فلسفه اخلاق بیطرفانه این است که دلیلی قانع کننده برای اخلاقی زیستن در دنیایی که زندگی معنایی فراتر از خود ندارد، بیابد. هدف فلسفه سیاسی بیطرفانه این است که نشان دهد چگونه میتوانیم برای عادل بودن، و پرسشهایی که مدام در خصوص مفهوم زندگی پرسیده میشود پاسخهایی قاطع بیابیم.
در فصل اول؛ نویسنده به دنبال پاسخگویی به این سوال است که چرا آنهایی که خودشان بیطرف نیستند ممکن است قانون سیاسی بیطرفانهای را بپذیرند، و چرا ممکن است آنها تصدیق کنند که لوازم این قانون بر ارزشهای متعارضی که تصور جامعشان از خیر آنها را تأیید میکند اولویت دارد. برای پاسخ به این پرسش در این فصل به مقتضیاتی تأکید میشود که دو شرط فلسفه سیاسی بیطرفانه آن را تحمیل میکند؛ دوام کثرتگرایی و تقدم عدالت. در این بخش نشان داده میشود که این مقتضیات به پاسخ دقیقی نیاز دارند به این دلیل که اگر بنا باشد فلسفه سیاسی بیطرفانه تقدم عدالت را چیزی بیش از نوعی توافق موقت نشان دهد باید بنیانی اخلاقی داشته باشد، اما اگر قرار باشد فلسفه سیاسی بیطرفانه بر دوام کثرتگرایی صحه بگذارد، بنیان اخلاقی نمیتواند بنیانی باشد که مستلزم پذیرش تصوری جامع و خاص از مفهوم خیر باشد.
فصل دوم، پرسش تقدم اخلاقی بیطرفی را طرح میکند. در حالی که در فصل اول نویسنده به این مسأله میپردازد که تقدم عدالت یا بیطرفی، مقولهای بغرنج در زمینههای سیاسی است که هر کسی نمیتواند آن را به عنوان ارزش بپذیرد. فصل دوم به این مسأله میپردازد که حتی اگر بیطرفی به مثابه یک ارزش تلقی شود، تقدم داشتن آن همچنان محل مناقشه و ابهام است. نویسنده این مشکل را به تبع کرسگارد مشکل هنجاری مینامد و منشأ آن را زمانی میداند که تعهدات شخصی و طرفدارانه با ملاحظات بیطرفانه متعارض میشود.
فصل سوم سعی بر نشان دادن این مطلب دارد که چگونه دغدغههای جانبدارانه ما برای دیگران ممکن است راهی به سوی اخلاقیات بیطرفانه و عملی کردن آنها بگشاید.
فصل چهارم در دفاع از سازگاری ضمن اتخاذ موضع جان رالز در کتاب «نظریهای درباره عدالت»، دلایلی پیش مینهد که چنین شکلی از بیطرفی ممکن است به عنوان چیزی سازگار با خیر فاعل خوشایند باشد.
در سراسر کتاب، دو مطلب فرعی تکرار میشود؛ نخست رابطه بین پرسشهای انگیزشی و پرسشهای توجیهی؛ و دوم اهمیت دغدغههای جانبدارانه ما.
به طور کلی این کتاب تلاشی است برای بیان اینکه در جهانی که زندگی هیچ معنایی ورای خود ندارد، میتوانیم معنا و اخلاقیات را در دغدغههای جانبدارانهای که برای دیگران داریم بیابیم.